شنبه 15 اردیبهشت 1403 - 2:13 قبل از ظهر

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 51
نویسنده پیام
ansar-hasan آفلاین


ارسال‌ها : 10
عضویت: 15 /10 /1391
سن: 21


شهید حمید کیخازاده
فرزند كوير بود و آئينه دار آفتاب؛ مثل همه فرزندان اين ديار كه در طريق عاشقي از كوچه باغ هاي ولايت زهرايي مي گذرند او نيز در 13 بهمن 1367 در خانواده اي دلباخته ولايت و مذهب در زاهدان ولادت يافت و نام زيباي حميد را از پدر رونما گرفت. دوران ابتدايي را در دبستان شهيد صدوقي و امام جواد گذراند. در مدرسه راهنمايي شهيد رجائي، برگ و بار نوجواني گرفت و سپس در دبيرستان شهيد باهنر زاهدان به تحصيل پرداخت و از اعضاي فعال بسيج دبيرستان شد. سومين فرزند كانون گرم و مهرورز خانواده اش بود. بسيار با نشاط و شاداب. فضاي خانواده، او را نيز خون گرم و مهربان و عاشق اهل بيت بار آورده بود. ايام محرم، عاشورايي مي شد.

دلش را در هيأت شيفتگان جا مي گذاشت و به عشق مولايش حسين بن علي ‹‹ع›› به عزاداري و سينه زني مي پرداخت. در ماه هاي آخر شهادت حال و هواي ديگري به او دست داده بود.
در كنار جانماز مادر مي نشست و در حالي كه به رخسارش مي نگريست، به اصرار از او مي خواست برايش دعا كند.
روز چهاردهم اسفند به مشاور تربيتي دبيرستان گفته بود: حميد جان فعلاً درهاي شهادت بسته است. اما حميد كه گويي در خلوت زيبايش به حقيقت شهادت رسيده بود با شناخت، از دبيرش خواسته بود تا حرف هايش را شوخي نپندارد. و بعد ادامه داده بود:" به همين زودي برآورده شدن خواسته ام به شما اثبات مي شود."
هنوز بيش از ده روز از اين ماجرا نگذشته بود كه در آخرين سفرش به سيستان، خودروي حامل او و دايي و همسر دايي اش توسط ايادي جهل و شرارت متوقف مي شود. اشرار با رؤيت كارت شناسايي سپاه پاسداران، دايي وي را با اسارت مي برند و حميد را به جرم داشتن كارت بسيج دانش آموزي در هاله اي از معصوميت و نجابت از دم شمشير سيراب و به لقاي يار مي رسانند تا از باغساران آرزومندي براي هميشه عطر شهادت در كوچه هاي جان عاشقش بپيچد و مشام نينواييان تاريخ را معطر سازد.


سه شنبه 19 دی 1391 - 14:42
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :